تقریبا همه افراد، در تمامی دوران زندگی خود در دو رده بالا و پایین، رئیس و مرئوس، زبردست و زیر دست یا سلطه گر و سلطه پذیر جای گرفته اند. افراد در هر کجای این هرم قرار داشته باشند، در عین حال که زیر نفوذ شخص یا اشخاص قدرتمندتر از خود هستند؛ به گونه ای در رأس قدرت بوده و زیردستانی دارند که می توانند در نبود قانونی که از حق آنان دفاع کند، زندگی آنان را به گونه ای منفی یا مثبت تحت تأثیر قرار دهند.

در چنین شرایطی همه به نوعی در ترس بسر می برند. کسب امنیت معمولا با جلب رضایت سلطه گر و از طریق انجام اعمالی چون سکوت و سازش، تعریف و تمجید و اطاعت بی چون و چرا از او صورت می پذیرد. متأسفانه چون اعمالی این چنین که از سر ترس و برای جلب منفعت یا دفع خطر و ضرر صورت می گیرد، "احترام" خوانده شده و "انتقاد" که عملی عکس آن است بی احترامی و توهین قلمداد شده و واکنش طبیعی هر انسانی به بی احترامی چیزی جز دلگیری و خشم نیست. این یکی از اساسی ترین دلایلی است که بسیاری از ما به تعریف و تمجید از یکدیگر مشغولیم و انتقاد و نازک تر از گل را نیز تحمل نمی کنیم.

v     

 

وقتی اطاعت کردن و بله قربان گفتن نیز نشان "احترام" دانسته شد، "نه" شنیدن بی احترامی تلقی شده و به رنجیده شدن می انجامد. بنابراین در جهت نیازردن یکدیگر از گفتن "نه" عاجز مانده و در جهت خشنود کردن یکدیگر به انجام خدماتی مبادرت می کنیم که تمایلی به آن ها نداریم. طبیعتا وقتی نتوانستیم حرف هایمان را رو در رو بزنیم و به درخواست یکدیگر جواب منفی بدهیم، دلگیری و کدورت در ما به وجود می آید. این کدورت گاه به صورت گله و غیبت از افراد خود را نشان می دهد. تعریف در روبه روی اشخاص و غیبت و بدگویی در پشت سر آن ها باعث رخت بر بستن اعتماد از میان مردم می شود. وقتی اعتماد از بین رفت دیگر حرف راست یکدیگر را نیز باور نمی کنیم. آنگاه در جهت اثبات صداقت از مبالغه کمک گرفته و قسم و آیه را نیز پشتوانه آن می کنیم.

v     

 

بعضی روان شناسان معتقدند، فرهنگ یک جامعه را از رفتاری که مردم آن جامعه نسبت به حیوانات دارند، می توان فهمید. سعدی ۷۰۰سال پیش، از زبان فردوسی با شعر "میازار موری که دانه کش است" جامعه را توصیه به رعایت حقوق حیوانات کرده، اما به نظر می رسد که متأسفانه در جوامعی که حقوق اساسی انسان ها به رسمیت شناخته نشده است، حیواناتش باید بیش از این ها در نوبت بمانند.

v     

 

انسان ها در جهت تسکین روانی خویش برای خصوصیات، آداب و عاداتی که تحت شرایط ترس و فقر و در جهت تنازع بقا در آن ها به وجود آمده همیشه به دنبال ارزش های مثبتی می گردند و تعصب در حفظ همین ارزش هاست که آن ها را به مقاومت در برابر ترک عادات و آدابشان وا می دارد. لذت ها و شادی های هر جامعه نیز بر مبنای نظام حاکم بر آن معنا می شود. مثلا دیده می شود که در جامعه ما هستند کسانی که از حالت جان نثاری و بندگی لذت می برند؛ هم کرنش کردن را دوست دارند و هم مورد کرنش قرار گرفتن را.

v     

 

طبیعی است که وقتی در جهت ابراز احترام به دیگران یا ترس از آنان عقیده و نظر واقعی مان را کتمان کردیم، نوعی کنجکاوی در جهت کشف خود واقعی ما در افراد به وجود می آید و باعث می شود که گاه فقط با مشاهده یک مورد یا شنیدن یک کلمه به حدس و گمان متوسل شده و ما را مورد قضاوت قرار دهند.

بیان مقصود از طریق غیر مستقیم یا با رفتارهای خاص به نوعی شکاکیت و بدبینی می انجامد؛ بدین معنا که در حرف ها و رفتارها به دنبال معانی خاص گشته، آنها را تفسیر کرده و به خود می گیریم. این امر از سه طریق به جامعه آسیب می رساند: اول این که ذهن افراد را درگیر این امر می کند که حرفی نزنند یا کاری نکنند که به کسی بر بخورد و دیگر این که مقدار زیادی از وقتشان صرف دریافت و کشف پیام ها و تفسیر آن ها می شود و سوم این که گاه با تفسیرهای نادرست تنش ها، رنجش ها و سوء تفاهمات جبران ناپذیری را باعث می شوند.

v     

 

انسان غربی در زمینه های اخلاق فردی و اجتماعی به اینجا رسید که او بتواند به عقیده دیگران احترام بگذارد، در بیان نظراتش صادق باشد، عقیده مخالف خود را تحمل کند، اشتباه خویش را بپذیرد، در امور شخصی دیگران دخالت نکند، حقوق دیگران را محترم بشمارد، احساسات شخصی اش را از عقیده اش جدا نگاه دارد، در قضاوت عجول و افراطی نباشد و. مهم تر از همه دانست که تا عیب او مشخص نشود، اصلاح نخواهد شد و تا نقدی نباشد، پیشرفتی در کار نخواهد بود. "تا آزادی انتقاد نباشد ستایش ارزنده ای نیز نمی تواند وجود داشته باشد." این جمله از یکصد سال پیش تاکنون سرلوحه رومه فرانسوی زبان فیگارو است.

v     

 

.از علت این هم وطن گریزی از آنان سؤال کردم و دانستم که در حقیقت همه از یک چیز فرار می کنیم و آن فشار اجتماعی - فرهنگی است که بر هم وارد می آوریم. هر کس برای مقبول بودن بین هم وطنان خویش باید رفتار، گفتار، نوع لباس، نشست و برخاست و آداب و رسومی را که اجدادش پایه گذارده اند، رعایت کند. اما بین غیر هم وطنانش می تواند هرگونه که می خواهد باشد، بدون نگرانی از این که در مورد او چه قضاوتی خواهند کرد. حتی یکی از آن ها معتقد بود که بسیاری از مهاجران در فرار از وطن در حقیقت از هم وطن فرار می کنند، او می گفت وطن بدون هم وطن که آزاری برای کسی در پی ندارد.

v     

 

ما مانند کامپیوتر برای هر کس در ذهن خود پرونده ای باز کرده و در یک ستون آن، تمامی بی محبتی ها و بی توجهی های او و در ستون دیگر تمامی گذشت ها و محبت های خود را یادداشت می نماییم. از آنجا که در ازای هر محبتی که به افراد می کنیم، توقعی در ما به وجود می آید، اگر زمانی خواهشی از آن ها داشته باشیم و برآورده نشود یا با اکراه و بی میلی با آن برخورد شود، بر مبنای این که این شخص چه نسبتی با ما داشته باشد، واکنش های متفاوتی نشان می دهیم. مثلا اگر این شخص همسر ما باشد ناگهان منفجر می شویم و پرونده بدی ها، بی توجهی ها و خودخواهی های او و خوبی ها، ایثارها و فداکاری های خودمان را از حافظه بیرون کشیده و تمامی آن را با ذکر زمان و مکان اتفاق آن چاپ کرده به دستش می دهیم.

v     

 

پرسید: راستی چرا ما هنگام تلفن کردن به جای این که خود را معرفی کنیم از طرف مقابل انتظار داریم که صدای ما را شناسایی کند و اگر نتوانست او را متهم به بی معرفتی و بی وفایی می کنیم، آن هم با حالت کنایه آمیز و گاه شکایت بار. جالب اینجاست که اگر موفق به شناسایی صدای طرف مقابل نشدیم با گفتن جمله "ببخشید به جا نیاوردم" از او عذرخواهی می کنیم و این یعنی طلب بخشایش برای گناه ناکرده.

گفتم: انتظار شناخته شدن صدا در بین ما طبیعی است، چراکه از بس قربان صدقه هم می رویم و اظهار ارادت و بندگی می کنیم، نمی توانیم باور کنیم که صدای ما توسط مریدانمان شناخته نشود.

v     

 

احترام تلقی شدن جواب مثبت به خواسته های دیگران شهامت نه گفتن را از ما گرفته است، بخصوص در جامعه ای که حمایت را نه از سیستم اجتماعی حاکم که بیشتر از دوستان و آشنایان می گیریم، آزردن یک دوست و متعاقب آن از دست دادن حمایت او می تواند ضایعه ای تلقی شود. بنابراین در بسیاری از اوقات بدون خواست درونی، خدمت یا خدماتی را به کسانی ارائه می کنیم به این امید که در روزی که ما نیاز داریم، خدماتی از آنها دریافت کنیم و هنگامی که این توقع بر آورده نشد احساس مغبون شدن و مورد سوء استفاده قرار گرفتن در ما به وجود می آید. کمتر در زندگی با کسی رو به رو شده ام که تصور نکند او بیشتر به دیگران محبت و خدمت کرده است تا دیگران به او.

v     

 

بت سازی و قهرمان پروری ما در طول تاریخ باعث شده که بقیه افراد در حاشیه قرار بگیرند؛ به طوری که نه خود شهامت نشان دادن قابلیت های خود را داشته باشند و نه جامعه متوجه کارایی و استعدادهای آن ها شود. طبیعی است که وقتی کسی را خورشید کردیم، نور هیچ چراغی و شمعی در برابر آن دیده نمی شود. چراغ ها و شمع هایی که به جوامع غیر بت ساز و غیر بت پرست مهاجرت کرده و در آنجا نورافشانی می کنند. آنگاه همان مردم و وطنی که آنها را با بی توجهی و بی مهری از خود رانده بود، آغوش می گشاید و به داشتن چنین افرادی بر خود می بالد.

v     

 

وقتی یک خانم ایرانی بایک خارجی ازدواج می کند و به زبان خارجی حرف می زند ما او را به پشت پا زدن به اصل و نسب و آداب و رسوم آبا و اجدادی و نهایتا به غرب زدگی متهمش می کنیم. اما در حالت عکس نه اتهام شرق زدگی در کار است و نه انتقادی و هر چه هست حسن است و تقدیر. آیا علت این نیست که در ذهن و باور ما یکی کوچکی است که تشبث به بزرگان و تقلید از آنان می نماید و این مذموم است و دیگری بزرگی است که کوچکی و فروتنی می کند که این خود زیباست و پسندیده!؟ آیا به همین دلیل نیست که این غریب نوازی ما شامل حال ملیت های غیر غربی چون هندی و پاکستانی و افغانی و عراقی نمی گردد؟ اگر چنین است که ما غربی نوازیم نه غریب نوازا

v     

 

از دست آداب و رسوم و رفتار و حرکات خودمان گله مند بود. به او گفتم تو که این همه را می دانی چرا آنها را ترک نمی کنی؟ گفت آخر خلقیات و آداب و رسوم ما چون لباس خارداری بر تن ماست، اگر در آوری می مانی و اگر بر تن کنی، خارهایش بر پوستت فرو می رود.

v     

 

به نظر می رسد بردن هدیه برای بعضی از ما دلایلی دارد که بسیاری از ما را در دام خود اسیر کرده اند؛ یکی رابطه قیمت هدیه با شخصیت، آبرو و بزرگی ماست و دومی رابطه این قیمت با میزان علاقه یا احترام ما به گیرنده هدیه است. این احترام نیز با کیستی و چیستی او و رابطه ای که با ما دارد، مشخص می گردد. ما حتی در بردن هدیه برای تولد بچه ها بیش از آن که به فکر شاد کردن آنان باشیم که با هر چیز تازه و کوچکی خوشحال می شوند، نگران رضایت و قضاوت والدین آن ها و حفظ آبروی خود در مقابل آن ها و جمع میهمانانیم یعنی در انتخاب و بردن هدیه تولد برای کودکان به گونه ای غیر آشکار برای خود کسب تشخص کرده و با والدین آن ها بده و بستان می کنیم.

v     

 

ممکن است عده ای شاهد مثال از تاریخ در رابطه با مکر ن یا ناقص العقل بودن آنان بیاورند؛ باید گفت که مکر حاصل عجز است و وقتی موجودی را در تنگنا قرار داده و عاجز کردیم او را مجبور به استفاده از مکر و فریب در راستای تنازع بقای خویش می کنیم. دیگر این که ذهن و فکر و اندیشه در شرایط مساعد رشد می کند و در حالی که زن فقط اجازه داشته باشد بچه بزاید و به کارهای خانه بپردازد و از وقت آزادش نتواند کاری به غیر از نشستن و غیبت کردن در مورد دیگران بنماید، ذهن و فکرش راکد می ماند و بدیهی است که م با دارنده مغز راکد خواه مرد باشد یا زن خطا خواهد بود. چگونه از مادرانی که زخم تحقیری این چنین به گناه جنسیتشان دارند انتظار می رود ملتی با اعتماد به نفس، سربلند و پیشرو در دامن خویش بپرورانند؟

v     

 

در جوامع مدرن علاوه بر کاهش نسبی تبعیض هایی نظیر نژادی، قومی، جنسی و سنی، نیازهای اقتصادی مردم تا اندازه زیادی توسط سیستم حکومتی تامین می شود و این خود به کاهش نیاز مردم به یکدیگر می انجامد. این مسئله هر چند به سست شدن روابط خانوداگی، قومی، قبیله ای، حرفه ای و صنفی در این جوامع انجامیده است، اما به موازات و در نتیجه آن رفتارهای تبعیض گرانه نیز به شدت کاهش یافته است. حمایت قانون از حقوق شهروندان باعث شده که دخالت احساسات منفی در برخوردها (غرض ورزی، کارشکنی) و دخالت احساسات مثبت (پارتی بازی و رفیق نوازی) به گونه ای که حقی از کسی زائل گشته با ضرری به منافع ملی وارد شود، کاهش یابد.

v     

 

بسیاری از اعمال که در قالب احترام انجام می گیرد، تغییر از وضعیتی راحت به وضعیتی کمتر راحت یا ناراحت است. مثلا اگر شما دراز کشیده اید برای احترام به شخصی که وارد می شود، بلند می شوید و به حالت نشسته یا ایستاده قرار می گیرید، اگر نشسته اید و پایتان دراز است پایتان را جمع می کنید، اگر نشسته اید و پاهایتان هم جمع است بلند شوید و می ایستید. در وضعیت راحت بودن، همیشه درخور و شایسته بزرگان و اربابان و قرار گرفتن در وضعیت ناراحت درخور ضعفا و زیردستان بوده است. تغییر مجدد از وضعیت ناراحت به وضعیت راحت معمولا در گرو اجازه فردی است که به هر دلیلی مورد احترام قرار گرفته است.

v     

 

مزین فرمودید، قدم بر چشممان گذاشتید، بنده نوازی فرمودید کم سعادتی ماست و . این جملات و کلمات که اکنون بین ما به منظور نشان دادن محبت و عشق و علاقه و احترام رد و بدل می شود، ریشه در ترسی داشته که در طول تاریخ، فرودستان در جهت خوشامد فرادستان و به منظور کسب امنیت و حمایت به آنان گفته اند. قدرتمندان طالب انقیاد هستند نه اعتقاد، بدین معنا که درجه قدرت خود را با میزان خاکساری افراد زیر دست می سنجند. مهم این نیست که فرد گوینده به این کلمات معتقد باشد یا خیر، مهم این است که آنقدر خود را نیازمند و حقیر ببیند که این کلمات را بر زبان بیاورد.

v     

 

یک فردگرا (غربی) وقتی با شخصی روبه رو می شود، نگاهش به او معمولا نگاهی است به خود "فرد" جدا از هر چه که به او متعلق و وابسته است. بدین معنا که این شخص چه سیاه باشد چه سفید، چه زن باشد و چه مرد، چه مذهبی باشد و چه کافر، چه دکتر و یا بیسواد در چشم او یک عضو از جامعه انسانی دیده می شود و اگر قانون حقی برایش معین کرده به او داده می شود و اگر نیز مستحق مجازاتی است در مورد او اجرا می شود، در حالی که یک جمع گرا (شرقی) وقتی با شخصی روبه رو می شود به او به عنوان یک واحدی مستقل از جامعه انسانی نگاه نمی کند، بلکه به مجموعه ای شامل خانواده، طبقه، فامیل، قوم و ملیت، جنسیت، مقام و مدرک و موقعیت اجتماعی اش می نگرد و به این خاطر است که او کمتر قادر است به همه افراد نگاهی یکسان داشته باشد.

v     

 

دلیلی که قبول اشتباه و عذرخواهی را در جامعه ما با مشکل روبه رو می کند، رفتاریست که با عذرخواهنده داریم. سنت ضعیف کشی و قوی پرستی باعث می شود که جامعه از فردی که به درجه ای از آگاهی و انسانیت و فروتنی رسیده که اشتباه خود را قبول و معذرت می خواهد با این تصور که او با این عمل ضعف خود را نشان داده روی بگرداند یا او را مورد حمله های بیشتری قرار دهد. همین برداشت و برخورد باعث می شود کسانی که باور و اعتقادشان را به یک مکتب یا ایدئولوژی طی زمان از دست داده اند، حاضر به اعتراف به آن نشوند، اعترافی که گاه حتی نیازی به معذرت خواهی از کسی نیز ندارد؛ اعترافی که خود نشانی از رشد فکری و تکامل معنوی شخص دارد.

v     

 

هنگامی که کسی از حال ما می پرسد، حتی اگر مسئله جدی نیز نداشته و زندگی مان نیز رو به راه باشد، معمولا ترجیح می دهیم، ناله از روزگار را سر دهیم به چند دلیل ساده، اول این که به ما آموخته اند از خوشی ها و موفقیت هایمان با کسی حرف نزنیم، چراکه ممکن است ما را نظر بزنند. دوم این که اگر دیگران بدانند که وضع و روزمان خوب است، ممکن است از ما متوقع شوند و کمک بخواهند. سوم این که با علم به این که در شهر، کشور و دنیای ما هستند، بسیاری که از گرسنگی رنج می برند، بی غم نبودن ما می تواند نشانی از سنگدلی ما و اظهار غم و شکوه از روزگار نشانی از روح والای انسانی ما باشد!

v     

 

اگر زندگی را موهبتی بدانیم که به انسان ارزانی شده و دنیا را سفره ای پر از غذاهای لذیذ و نوشابه های گوارا، می توان گفت که هر کس فقط یک بار این امکان برایش فراهم می شود که بر سر این سفره بنشیند و از آن بهره ببرد. اگر کسی از سر این سفره نیم سیر یا گرسنه بلند شود و برای همیشه برود، باعث تأسف و ناراحتی همگان می گردد، اما اگر سیر از این سفره برخاسته باشد، تأثر کمتری را بر می انگیزاند. تأثر بیش از حد ما برای رفتگانمان شاید از این جا ناشی می شود که می دانیم آن که رفته هر کس و در هر سنی که بوده، از این سفره سیر برنخاسته و کارهای نکرده، آرزوهای برآورده نشده و حتی حرف های نگفته بسیاری داشته است. برای ما هیچ مرگی به هنگام نیست و من خود هر آگهی ترحیمی را که در زندگی ام تاکنون دیده ام از مرگ نابه هنگام خبر داده است



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها